تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

حالم خوش نیست, میزون نیستن,

روحی داغون, ناشکری نمیکنما... صدهزارمرتبه درهرثانیه شکر

ولی نمیدونم چمه, افسردگیه؟اثار پیریه؟

شایدم دچار سندرم نزدیک اربعین شدم

نظرات  (۳)

  • همسر سید علی ...
  • سلام 
    ماهم میزون نیستیم ... 
    شاید واقعا دچار همین سندرم نزدیکی به اربعین شدم ... سندرم جاماندگی ...
    :(
  • یاسی ترین
  • تو سربالاییِ ناگذیرِ زندگی هستی دوست من!
    کمی تحمل... میگذرد :)

    یادت باشه با تاکید گفته که همراه هر سختی آسونی هست 
    به راستی که همراه هر سختی آسونی هست :)
  • نجمه خانم
  • همه جور سندرومی شنیده بودم والا غیر اینی که میگی


    گرچه خودمم یه جوری میشم در مورد اربعین...


    پیرم جد و آبادت نگفتم جلو من نگو این حرفاتو؟من سی ام تموم شد! می فهمی؟

    پاسخ:
    :-):-)
    دیگه وقتی از وقت گذشته چه ۲۵ چه ۲۶ چه ۳۰چه۳۶

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">