تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

بنظرم خود سالگرد تولد موضوع خاص و مهمى نیست، مثل لحظه ى تحویل سال و... چون از بچه علمى بهش نگاه کردم، هیجان خاصى براش قائل نیستم، بگذریم

بنظرم خود سالگرد تولد موضوع خاص و مهمى نیست، اون که مهم و قشنگش میکنه، تبریکائیه که از اطرافیان میگیرى، اونا که خودشون یادشون بوده


پ.ن: هروقت تو فیلم ها نشون میداد یادش رفته تولدشه تو دلم میگفتم، وا مگه میشه، 

امسال فهمیدم میشه، البته باز هم اول یادم افتاد، بعد اولین تبریک رسید خب

ایام فاطمیه، غم حضرت مادر تسلیت باد.

نظرات  (۲)

  • خواننده خاموش
  • تبریک
    البته باتاخیر
    هنوز بیست و.... هست؟سى نشده که؟
    من براى پست طاقت این مرد را دیوار میفهمد فقط. هم پست گذاشتم، نرسید یا دلیلى داشت تایید نشدنش؟
    ممنون
    پاسخ:
    گویا اشتباها رفته بود تو هرزنامه
    ممنون
    البته اونجا اسمتون صابخونه بود دیگه؟درسته!؟
    من تا یادمه روزای تولدم رو گریستم
    امسال که سعی فراوون کردم گریه نکنم روز بعدش اتفاق افتاد و تمام روز تولوم غم رو دلم بود و سعی فراوون میکردم و میگفتم نه امکان نداره گریه کنم



    وچیشد؟ غمشو24ساعت باخودم کشیدم بدون اینکه دراصل قضیه تفاوتی ایجادشه


    تولدت مبارک
    سالها شاد زندگی کنی
    امروز روز مهندس هم بوده نیستی؟

    پاسخ:
    مرسى عزیزم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">