تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

خیلی دلم گرفته

خیلی عمیق و کاری

از وقتی یادم میاد ادم رقابت های بیجا نبودم

اینکه بزور چیزی یا کسی رو مال خودم کنم, ادم توجه خریدن نبودم

از واگذار کردن جای تو بی ار تی, تا ..... تا ادمی که فکر میکنم دوسش داشتم, 

چون معتقم اگه چیزی, کسی, توجهی, نوبتی, پوینی هرچی مال من باشه, روزی من باشه, خدا میدش بهم, نباشه ام دیگه بیخود خودمو نمیکشم

بارها و بارهام بهم ثابت شده

اساسا ادمی که پرنورترین ستاره ست رو دوست ندارم, از بچگی, به دودلیل

۱.همه چشمشون دنبال اونه

۲.معمولا پرنورترین ستاره, سیارست, مافکر میکنیم ستارست

استعارست دیگه, مفهومه؟



عنوان:اسمان زمین میخورد, چارتار