تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

https://www.instagram.com/p/BELPh9wF7BC/

نظرات  (۱)

خواندیم لایک زدیم جالب بود

در کل منم گفتم که دوست داشتن دختر ره به جایی نبرد
چون خودتو کوچیک می کنی پیش پسرایی که خیلی دخترا رو بزرگ نمی بینن همینجوری
یه جاهاییش رو دوست داستن عادی شدن ارزششو داشت دلش باهات نیست رو نمی دونم چی بگم
پاسخ:
اره
عشق یک سره بدتراز درسره
بلدم چطور ازبین ببرم علاقه مو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">