تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

۱۵ صفحه دیگه رفتم جلو

یک بار دیگه هم به استاد ایمیل زدم ه ؛ استاد!! چی شد؟ جواب ما رو نمیدی؟ من فصل چهارم معطل اوکی شماست برای فصل سوم؛

 هنوز که هیچ عکس العملی نشون نداده

استاده من دارم؟

یعنی موندم همینقدرشم خدا نظر کرده

این از من 

اینم از استادم

والا....

به ما دوتا که....

نظرات  (۲)

  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    واقعا خسته نباشید ...

    هم شما و هم استادتون

    پاسخ:
    ممنون
    سلامت باشید
  • نجمه خانم
  • آآآآآآآه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">