تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

الحمدالله رب العالمین

نظرات  (۴)

اِ... اُ...تهران!!
بله عزیزم این ور کوه!
میدونی (چی جانی تو؟؟)...جان! ربطی به مسافت نداره 
یعنی من کربلا هم رفتم و توی راه نجف کربلا دلم هوای مشهد کرده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعد الآن میرم مشهد میرم حرم،ولی دلم تو حرم نیست!!!
بنابراین روتو کردی به شمال شرق از طرف منم سلام برسون 
بگو نجمه پیله ی قدیم که حالا دیگه از پیله کردن ول کرده! چون دیده فایده نداره... 
بعدشم حتما باید سریع بری عمل؟
پاسخ:
بعله....چشم گر لایق شویم
چشم, انشالله
برو قدر بدون از اینکه داری شکر میکنی..
ان شاءالله به سلامتی باشه 
بنده در مشهد مشغول تحصیلم و اینور کوهش هم مشغول کار...
شما کدوم ور می افتید حالا؟
:))))))))))))))))

پاسخ:
اینور کوه؟؟؟
خوشبحالت... مشهد, دلم لک زده
تهران
ان شاالله همیشه خوب باشی و مشغول شکر کردن:)
پاسخ:
ممنون
انشالله همه
  • خانم کارمند
  • الحمدلله ....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">