خیلی دلم گرفته, کلی کار دارم ولی حوصله ی هیچی رو ندارم, حس ندارم
زندگی باطعم مرگ خوشمزه تر از بلاتکلیفی است
من اون یک هفته رو بیشتر دوست داشتم, درست یکشنبه تایکشنبه
حال دلم خوش نیست
برگشتم به حالت قبل
با یه فکر اضافه
با حواشی بیشتر
صطعا چیزایی بهم یاد داد خدا,تو اون یک هفته
ای خدا جواب اون دختر رو چی بدمممممممممم
چرا تکون نمیخورم بااین همه کار
پ.ن:فهمیدم سختترین مسایل هم وقتی یه محبت و هوای همو داشتن
در حد خیلی زیاد باشه, قابل تحمل تر وحتی شیرین تره از وقتی که محبت وهوای هم دلشتن کم و معمولی باشه بامسایل معمولی