امان از هجر بی پایان مهدی
غروب جمعه و هجران مهدی
امان از آن زمانی که بیفتد
به روی نامه ام چشمان مهدی
دلش می گیرد و با چشم گریان
بگوید این هم از یاران مهدی!
------------
مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام
تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد
و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه