خیلی واسم مساله ناراحت کننده ای نیست, خب درده دیگه
بلکه باکشیدنش یکم از گناهام کم شه
به قول یه بنده خدایی, درد واسه کشیدنه, والا
ولی ناراحتی مادرم خییییییلی ناراحتم میکنه, اگه منو تو اون حال ببینه, طاقت میاره؟
چقدر این چندروزه مظلوم و مهربون شده,
بابامم همینطور, چی قراره بکشن...
خودمم از مرگ میترسم, درواقع ازگناهام میترسم, ولی خب, راه رفتنیه
دیرو زود داره, سوخت و سوز نداره که...
بگذریم, اینهمه ناراحتی و کم تابی های مادرم, اونم وقتی قطعی نشده چیزی,
از بعدش نگرانم میکنه...
الله اکبر