به تعادل رسیده بودم
شرایطو قبول کرده بودم و باهاش کنار امده بودم
راضی و شاد, حتی مساله ای پیش میومد با یک حال خوب باهاش کنار میومدم, داشتم بهتر و بهتر میشدم
اما یهو مثل یک بمباران ناگهانی,
یه بمب انداختن وسط
بهترین توصیفی که میتونم بکنم اینه: تعادل زندگیمو بهم زد این ماجرای ... لعنتی_کوفتی..نمیدونم چ صفتی بدم
حتما و حتما برگی از درخت نمیفته به اذن خدا, ولی من, سیستمم jitایه, اشتباه رو واسه خودم مجاز نمیدونم,
تعادل موجب ارامش است و الان من "ارامش ندارم"
و معتقدم که ارامش و حس ارامش بخترین و ارزشمندترین نعمت خای دنیوی اند...
اللهم جعل عواقب امورنا خیرا
الله اکبر