تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

امروز اینو دیدم

هفت میلیارد نفر دور همند اما باز

بدترین دغدغه ى نوع بشر تنهاییست*

یاد این بست افتادم


*:به رسم امانت دارى: از اقاى مجتبى سبید

نظرات  (۲)

  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    نه تنها تنهایند

    بلکه خسته هم هستند

    هفت میلیارد خسته ی تنها ....

    "باشد تا رستگار شویم"
    پاسخ:
    بعله...
    اللهم عجل لولیک الفرج
    اللهم ارنى الطلعت الرشیده
    همه تنهاییم؛ از اول خلقت تا روزی که باید برویم:
    «لقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره»
    پاسخ:
    نسبیه دیگه....
    و من کل شیةخلقنا زوجین....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">