تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

ی رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید ...

ابن دل غمزده و زار مرا هم ببرید ...

زیر یک پرچم و بیرق همگی سینه زدیم ...

شرط انصاف نبوده که شماها بپرید ...

فکر این مساله بدجور خرابم کرده ..

که چرا شاه کرامت دل من را نخرید ...

من شنیدم در این خانه بد و خوب یکیست ...

ولی فهمیده ام انگار شما خوب ترید ...

و ببالید به خود چون که رسیدید حرم ...

بین خوبان زمان از همه خوبان به سرید ...

به مقام علی اکبر که رسیدید مرا یاد کنید ...


از وبلاگ همسر سیدعلی

نظرات  (۴)

  • نجمه خانم
  • الحمدلله 

    نه شاید هم یه خیری هست توش 

    مثلا اینکه زیارت میری و می فهمی 

    آخه اربعین اینننننننننننننقدره شلوغه اصلا نمی فهمی کجایی و مثلا فلان جا (حتی حرم ها) کجاست و چه شکلیه 
  • نجمه خانم
  • با خودش برو خوب 

    بعد اربعین برو که خلوت هم باشه 

    خودش هم دوست نداره بره؟ 

    پاسخ:
    اتفاق یه صحبت هایی شد
    ولی اربعین نرفتن داغش بدجوری میمونه
  • نجمه خانم
  • به خاطر کربلا؟

    مشکل مالی داری براش؟
    پاسخ:
    بابام نمیذاره
  • نجمه خانم
  • سلام عزیز چطوری؟
    پاسخ:
    سلام
    ناخوب

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">