تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

اینو امروز تو یه وبلاگ دیدم....

زد وسط خال.... برای وصف حال امروزمان خوب است.... 

امروز جامعه



بعضی از مردها
انقدر مرد هستند
که یک زن،
با خیال راحت
می تواند زن باشد …

Kolakzarmehr.blog.ir - K@M@L

...


نظرات  (۵)

چی بگم؟
:(
  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام

    بعضیا مردا هم اینقدر زن هستن که میشه رفت خاستگاریشون!
    پاسخ:
    واقعا....
    باید روش فکر کرد...
    باید روش فکر کرد...
    کاش یاد بگیرم زن باشم 

    باور کن اگه یاد داشتم چگونه یک زن باشم خوشبخت میشدم...

    حیف...
    پاسخ:
    مگه اون مرد بود؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">