تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

دارم میترسم

خدایا...

من که هنوز خیلی چیزارو فراموش نکردم...

تازه امروز اخرین زخمم کنده شد... اثار ظاهریش تقریبا داره میره, اما من هنوز سعی میکنم با همون قاشق چنگال بخورم که یادم نره...

خدایا, بابایی شما که به نهان و اشکار عالمی

اگه قراره نکرار بشه

یا واقعیت ...ی رو بشنوم, لطفا اول ظرفیتشو بده...

که جز حمد چیزی نگم...

ممنان

الحمدالله رب العالمین

نظرات  (۴)

  • نجمه خانم
  • ان شاءالله خبرای شیرین و شاد بشنوی
    پاسخ:
    ان شاالله
    ممنان
    ان شاالله همیشه واقعیتای شیرین بشنوی عزیزدلم
    آرزو دارم در این شب های عزیز ....ناخواسته به دست آورید،،، آنچه را که بیصدا از قلبتان گذر کرده است.
  • آبی آسمانی
  • ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">