تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

الحمدااله رب العالمین

بیماری کوچیک وسیله ای بود خدا به این بنده سرتقش عملا خیلی چیزا رو یاد بده, الحمدالله

  • قدر سلامتی رو خیلی بیشتر میدونم,
همین که درست بتونی راه بری, بشینی, بلند شی, نمازتو درست بخونی, دستشویی بری, دستا و انگشتاتو تکون بدی, برای بلند شدن و نشستن حتی روی تخت به کمک کسی نیاز نداشته باشی, به خود خدا قسم خییییییییلیه, 
اینو فقط اونایی که تازه از بستر بلند شدن یا هنوز تو بسترن میفهمن,بطور کامل.
همونطور که منم قبلش نیگفتم اره خیلی نعمته, ولی الان درک میکنم, یجور دیگه میفهمم خودشون نعمتای خیلی خیلی بزرگیند.
اونوقت اگه ده تا چیز هم تو زندگی اونطور که ایده الته, یا حداقل مدنظرته, نبود و نشد, اگه ماشین نداشتی, اگه بعضی ها اذیتت کردن, اگه یه برنامه, نه اصلا ده تا برنامه اونجور که می خواستی نشد, بازم باتمام وجود از خدا راضی و ممنونی


واسه همینه که گاهی بیماری هم نعمته

نظرات  (۲)

اوهوم گاهی بیماری هم نعمته
خداروشکر به خاطر دید مثبت و قشنگت

البته فراموش می کنی

خیالت جمع...

پاسخ:
اوهوووم:-\متاسفانه
واسه همین, تایادم نرفته خواستم بنویسم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">