تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

از جمله بیانات برادر گرام:

واسه خودت استراحت میکنی

درس ات رو که تعطیل کردی

کمپوت و ابمیوه میخوری

غذاتو تو تختت میخوری

هرچقدر بخوای باموبایلت بازی میکنی

وضو هم که نمیگیری

...

یکم بجاشدرد میکشی

ادم هوس میکنه مریض شه

نظرات  (۴)

خخخ
خو راست میگه 
والله!
پاسخ:
من دیگه حرفی ندارم:-X
اینم روحیه دهی مدل برادرانه ست دیگه:))
ان شاالله به زودی پا می شی از تخت.
پاسخ:
اره والا
ممنونم, الحمدالله بهترم, پامیشم, ولی تو خونه فعلا, زود خسته میشم
خو همه اینا به کنار.. مشکل اینه که وقتی آدم مریضه هیچ کدوم از این خوردنی ها و استراحت ها بهش نمی چسبه.. ترجیح می ده سالم باشه و بدو بدو نون خشک سق بزنه عوض غذا توی تخت و کمپوت واینا.. 
پاسخ:
بله...
اینو یکی به برادر گرام بفهمونه...
کجات مریضه الان؟
پاسخ:
یه جا
والا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">