تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

امشب از اخرای نماز تا سجده ی بعدش

فکر میکردم و به خدا میگفتم...

داشتم فکرمیکردم نماز فرداشب, و احتمالا پسفرداشب رو که مثل ادم بخودنم, تاچندوقت افتخار سربه خاک گذاشتن, به حالت سجده ندارم... 

از خودش خواستم به برکت وجود حضرت, اعمالم و نمازم رو باتوجه به شرایط درست انجام بدم و بتونم روزه هام رو بگیرم

خداییش سجده بهترین حالتیه که ادم میتونه ژست بندگی کردن رو بگیره

الحمدالله

یه چیز دیگه ام خواستم, نمیدونم بگم یا نه...

نظرات  (۲)

اینکه از نمازت کیف می بری 
سلام 
احوالات خانم؟
چه خبرا؟؟؟
پاسخ:
سلام عزییییزم
الحمدالله , بهترم
سلامتی
خوش به حالت...
همین...
پاسخ:
بای واااات؟!؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">