تراوشات ذهن یک بیست و چندساله

امان از هجر بی پایان مهدی

غروب جمعه و هجران مهدی

امان از آن زمانی که بیفتد

به روی نامه ام چشمان مهدی

دلش می گیرد و با چشم گریان

بگوید این هم از یاران مهدی!

------------

مینویسم
هرچه را که هر جا نمی گویم
-----
ز خشمت گریزم بسوی رضا
ببین از کجا میگریزم کجا
-----
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
------------------------------------
قلبم را عصب کشی کرده ام

تا اطلاع ثانوی
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی محبتی می تپد
---------------
درست میشه
درستم نشد
تموم میشه

دیشب شام رفتیم بیرون, بعدشم اون بالا

بهم خوش نگذشت, دلایلش بماند(تو پست قبل هستش تقریبا)

اونجا که وایستاده بودیم, یکی رد شد یهو یاد یک بنده خدایی افتادم


راستی, اون اقای محترمی که کوه میرفت و وبلاگ قبلی بنده رو میخوند,

اینجا رو پیداکردی ایا؟ اگر بلی, لطفا اظهار وجود کن بدونم, لازمه, ممنون

پ.ن: امروز زنگ زد به لصطلاح پیگیری,... دیگه خیلی کشدار شده,

اگه شانس ماست, بعداز چهارماه  اد میفته تو اوت دو سه هفته لستراحتم که بیرون نمیشه برم

کاش ... هیچی ولش کن, صاحب داریم, هرچی خدا و امام زمان بخوان همون میشه که بهترینه

نظرات  (۲)

ممنونم
بیماری شما چیه؟
از،مطالبت خیلی خوشم اومد
گاهی به منم سربزن

پاسخ:
حتما بانو
انشالله
سلام
من از وبلاگ هایی ک ازخودشون مینویشن خیلی خوشن میاد
شماآقا هستین یاخانوم
یکم از،خودتون بگین،آخه پروفایل نداشتین
بیماریتون چیه؟:(
پاسخ:
سلام لطف داری عزیزم
واقعا معلوم نیست؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">