دیروز دوتا دکتر رفتیم
اون احتمال که میداد کنسل شد
انشالله با یه عمل حل میشه
حداقل ۵-۶میلیون
چقدر مامانم خوشحال شد و فوری زنگ زد به بابا گفت
تارسیدیم خونه سجده ی شکر
اما
اما یکم تو خودشون رفتن, خصوصا بابا,
شاید داشت حساب کتاب میکرد پنج شش تومن رو تاجمعه از کجا جور کنه...
پ.ن:حالا این وسط شماره خواستن واسه خیر رو کجای دلم بذارم اخه....
پ.ن۲:استادی که ناه هاست باهام کاری نداره بهو سراغ فصل یک و سه میکنه
----دیگه اون مهربونیه یهویی, اون هوای همو داشتنای موقتی تموم شد... بدم نیست هی فکر کنن داری میمیریا, والا
بااین دنیاتون
نظرت چیه بعد عمل دیگه به هوش نیام؟!
بگوید این هم از یاران مهدی!